دانلود کتاب روانشناسی

معرفی سایت های دانلود کتاب روانشناسی

دانلود کتاب روانشناسی

معرفی سایت های دانلود کتاب روانشناسی

در فیلم "ایمان: پرواز کردن" ، جولی مورفی ابر قهرمان فوق العاده را جشن می گیرد

برای جولی مورفی ، نویسنده دامپلین ، دختران چاق در داستانهای او هرگز احساس انقلابی نمی کردند. از این گذشته ، دختران و زنان چاق تا زمانی که مردم وجود داشته باشند ، و به آنها بازتاب مثبتی در کتابهایش می بخشند ، بیشتر به طبیعت دوم به نویسنده احساس می کنند. اما غیرقابل انکار است که با این وجود کار او باعث برانگیختن انقلاب شده است. اول ، با اقتباس Netflix از دامپلین - که اولین فیلم هایی بود که شخصیت اصلی زن چربی را به تصویر می کشد - و اکنون از طریق رمان جدید YA خود ، " Faith : Taking Flight" ، که مرکز ابرقهرمان چربی است. بوستل جلد آن را نشان می دهد و گزیده ای از آن را در زیر می بینید.



ایمان: پرواز در پرواز ، در ژوئیه سال 2020 ، به دنبال ایمان هربرت ، که بیشتر اوقات خود را صرف تعطیل کردن با دو بهترین دوستش می کند ، داوطلبانه در پناهگاه محلی حیوانات ، و وسواس درام دراز مدت نوجوان ، یعنی Grove . اوه ، و برخورد با کشف اخیر که او می تواند پرواز کند.


وقتی بازیگران فیلم The Grove برای فیلمبرداری به شهر خود نقل مکان می کنند ، او نمی تواند شانس او ​​را باور کند. او وقتی قهرمان تلویزیون Dakota Ash علاقه عاشقانه ای به او نشان می دهد ، نمی تواند آن را باور کند. اما این کافی نیست تا ایمان را از این واقعیت دور کند که حیوانات و مردم بدون هیچ اثری از شهر وی ناپدید می شوند. به نظر می رسد فقط ایمان قادر به اتصال نقاط به یک داروی طراح جدید است که در دبیرستان او نفوذ می کند. هنگامی که تحقیقات او افرادی را که دوستشان دارند در معرض خطر قرار می دهد ، مجبور می شود با گذشته پنهان خود مقابله کند و از هدایای تازه خود استفاده کند ، و همه چیز را برای نجات دوستان و شهر محبوب خود در معرض خطر قرار می دهد.


پوشش تابشی برای پرواز در زیر را بررسی کنید ، و بخاطر برخورداری از قفسه های ضربه در تیرماه سال 2020 ، یک دفترچه اختصاصی از کتاب را بخوانید.



کتاب های کودکان HarperCollins

گزیده ای: ایمان: پرواز

کارلی منتظر من است که در جعبه اش بیاید. "روز بزرگی است ، بدشانسی! می خواهید چربی بزنید؟ ممکن است نگاهی مسخره به پذیرندگان بالقوه بیندازید؟" من به پایین می روم تا چسبناک او را ببندم ، اما او خودش را روی کف جعبه خود کاشته و به من فریاد می زند و چشم به همسایه و شریک زندگی او در جرم ، Bumble می اندازد. "خوب ، خوب است. من شما را بیرون می آورم. بیا ، بغض."


جلوی چادرمان ، جلو و جلو می روم. بامبل مرا به جلو می کشد در حالی که کارلی من را عقب می کشد. "سلام!" با رهگذران تماس می گیرم. "آیا شما علاقه مندید که به یکی از بچه های نجات ما کمک مالی کنید یا حتی می توانید خانه ای را برای همیشه فراهم کنید؟ همه آنها جاسوسی شده یا از بین می روند و به طور کامل واکسینه شده اند. برای دامداران هزینه های صورتحساب و مواد غذایی را تأمین می کنیم."


تعداد کمی از افراد کارت می گیرند و برخی حتی قبل از حرکت به ردیف بازی ها در قسمت های دورتر از نمایشگاه ها جلوی سر یا دو ضربه را به کارلی و بامبل می دهند.


"هیچ شادی مانند شادی برای پرورش دادن!" با خوشحالی صدا می کنم


"به همه سگها بده!" می گوید صدای مغرور.


می چرخم تا مت را در یک تی شرت نانوایی Delgado & Sons بیابم. باید صدای Cruella de Vil او را تشخیص می دادم. "هی ، تو! من فکر کردم غرفه پدرت امروز کم کار شده است."


"سرانجام ریموند نشان داد ، بنابراین پدر برای چند دقیقه من را شل کرد تا استراحت کنم."


خانواده مت هر سال غرفه کیک قیفی را اداره می کنند ، و کیک قیف آنها بیشتر از خمیر سرخ شده است. این یک تجربه مذهبی است.


من به زوزه های بمبئل و کارلی به کمربند پیاده روی سگ می پردازم که دکتر براین از من لباس پوشید تا بتوانم بغل مناسب به مت بدهم.


مت با من جایی که من هستم ملاقات می کند و چس افق هایم را گسترش می دهد.

من و متیو دلگادو اساساً دقیقاً همان نوع بدن هستیم. تنها تفاوت ها در پوست قهوه ای وی به دلیل ریشه های پورتوریکو و تجهیزات متفاوت و خوب ما است. اما برای اینکه کاملاً صادقانه بگوییم ، به ما گفته می شد که هر از گاهی لباس را با هم به اشتراک می گذاریم و باعث می شود که این موضوع را بپذیرم ، اما او در شلوار جین لاغر من بهتر از من به نظر می رسد. من چس را دوست دارم ، اما مت و من در طول موج به همان شکلی که چس و من نداریم وجود دارد. ما هر دو ناراحت کننده فرهنگ پاپ هستیم که نمی ترسیم چیزهایی را که دوست داریم دوست داشته باشیم. چس هم نمی ترسد ، اما چیزهایی که او دوست دارد ، معمولاً افسانه های قرون وسطایی است و فمینیستی در مورد فرهنگ ویکان می گوید. این ترکیب عالی است ، هر چند. مت با من جایی که من هستم ملاقات می کند و چس افق هایم را گسترش می دهد.


مت می گوید: "اما برای واقعی ، من مجبور شدم اینجا بیایم و ببینم آیا واقعاً چس را برای پوشیدن آن تی شرت پاستیل داشتی." او دست خود را بالای ابروی خود نگه می دارد تا خورشید را مسدود کند. او می گوید: "و گه مقدس. آیا شما به آن نگاه می کنید؟ تخم مرغ جادوگر کوچک جادوگر ما ،" او به اندازه کافی بلند با صدای بلند می گوید:


چس بررسی می کند که قبل از انگشت به عقب کیت چرخانده است.


بدن من به سمت چپ گره می خورد چون Bumble بی صبرانه در زانوی خود می کشد. به او می گویم: "آویز ، رفیق". "خدای من. ما حتی در مورد فینال فصل The Grove صحبت نکرده ایم ."


صورت متی پیچیده می شود. "من از نحوه بازی کردن خوشحال نیستم. و آیا ما فقط می خواهیم این واقعیت را نادیده بگیریم که ریز قرار است یک بیننده باشد و کاملاً می دانست که پارکر در واقع مرده نیست؟"


"اوه ، هر چیزی. شما فقط به خاطر پیش بینی شما گریه کرده اید". من به عقب چسبان را می کشم. "آسان وجود دارد." برگشتم به مت. "مثل من می گفتم"


من تمام نشده ام ، زیرا اکنون Bumble شیرین ، سگی که تمام روز را در انتظار مالش و معالجه شکم می گذارد و به یک پروانه آسیب نمی رساند ، مرا به چنان قدرت می کشد که من باید دویدم تا ادامه یابد و ما کارلی ضعیف را در گرد و غبار رها می کنیم و عملاً او را به عقب می کشیم.


"بمب!" من فریاد زدم. "چرت و پرت! چه گنگ به تو رسیده است؟"


هر چه سرعت پاهای من سریعتر حرکت می کند ، من سخت تر باید تمرکز کنم تا مطمئن شوم که آنها به زمین برمی گردند ، مثل اینکه می توانم با تمام این حرکت ساختمان فقط به سمت آسمان شلیک کنم. یک درد وجود دارد که تمام راه را به سمت انگشتان من می کشد ، فقط از من التماس می کند که خودم را از روی زمین بیرون بریزم و بالا بروم. از تابستان امسال ، بیولوژیک بدن من کاملاً تغییر کرده است و سرم در حال جبران مشکل است. مثل این است که برای بار دوم دوران بلوغ را پشت سر گذاشتم ، اما این بار به جای مشاعره ، توانایی پرواز را پیدا کردم و به اندازه کافی آسیب زدم تا حداقل بتوانم از طریق کالج در دانشگاه دوام بیاورم.


"سلام دختر!" کسی تماس می گیرد


"اکنون زمان خطوط وانت نیست!" برگشتم


راه پیش روی من پاک می شود و من می توانم منبع صدا را ببینم ، کسی که از بودجه امتناع می ورزد. آنها یا بهترین شخصی هستند که به دنبال دلیلی برای فرار هستند. "سلام ، دختر!" آنها دوباره صدا می کنند ، و این بار می توانم بشنوم که آنها قطعاً با Bumble صحبت می کنند و نه من.


"می آیند!" با برخورد بدنم با بدنم ، فریاد می زنم که هر دو را به زمین خاکی پرواز می کنیم.


سرانجام کمرنگ ، مهربانانه متوقف می شود و لحظه ای از لیسیدن سرم قبل از خوشآمدگویی به میهمانمان می گذرد.


من می نشینم "ناله ، چه چیزی به تو وارد شد؟"


چیزی در مورد آنها بسیار آشنا است ، مانند من با داشتن déjà vu.

فرد در حالی که Bumble در دامان آنها فرو می رود نشست. آنها می گویند: "زنبورها" ، قبل از خاموش کردن عینک آفتابی و کلاه بیسبال. "او توسط زنبورها تعقیب می شد."


غریبه ای که به اندازه کافی مهربان بود و به معنای واقعی کلمه مانع از ورود ما در مسیرهای ما شد ، کوچک است ، اما دارای یک قاب محکم با بازوهای محکم و عضلانی است و یک تی شرت سیاه و شلوار جین کتانی را به راحتی خنک می کند. چیزی در مورد آنها بسیار آشنا است ، مانند من با داشتن déjà vu.


من گاز می خورم "اوه خدای من." این روش غیرممکن تر از déjà vu است.


آنها می گویند: "من می دانم". "بیچاره."


"شما نامههایتان داکوتای خاکستر. داکوتای خاکستر." سینه ام توقیف است. آیا این حمله قلبی است؟ آیا این چیزی است که احساس می شود؟


داکوتا ایستاده است ، گرد و غبار را از شلوار خود تکان می دهد و برای کمک به من کمک می کند تا جمعیت پیرامون ما دوباره شروع به جمع شدن کنند ، اکثراً این عمل پایان یافت.


خیلی دقایقی قبل از مصرفش خلوت به دست او خیره شدم.


او دوباره لبخند می زند و دوباره لب های بیس بال خود را باز می کند و کلاه بیس بال قرمز را روی موهای کوتاه خود باز می کند ، که همه را به یک طرف می چسباند و پوست سرش را از یک طرف نشان می دهد. او تنها یک سال از من بزرگتر است ، و به نوعی ، او خونسردتر و مطمئن تر از آن است که بتوانم خودم را همیشه تصور کنم ، چه رسد به این که سال آینده باشد. "شاید این اسم را با صدای بلند نگویید."


"تو داکوتا خاکستر" ، زمزمه می کنم.


او پوزخند می زند ، به نوعی از اینکه چقدر احمق در این لحظه بزرگ هستم ، جذاب می شود.


این یک سوال است. نفس عمیق. سؤالها جواب دارند. نفس عمیق.

اما اوه خدا من DAKOTA ASH. DAKOTA ASH. ستاره بیشه . من در سکوت در حال جیغ زدن در داخل هستم. من روی لبم گاز می گیرم تا خودم را از گفتن هر چیزی پشیمان شوم. مت در حال مرگ است. ما هر دو هستیم ما را ریپورت کنید ما کنار هم دفن خواهیم شد. ستونهای اصلی ما خواهند خواند: آنها همانطور که زندگی می کردند مردند: توسط تصادفی مصرف شدند .



دوباره می گویم "تو داکوتا خاکستر هستید."


او می گوید: "من می دانم." "و این دختر شیرین کیست؟"


من یک لحظه در سکوت ایستاده ام و التماس می کنم مغزم. این یک سوال است. نفس عمیق. سؤالها جواب دارند. نفس عمیق. این سوالی است که می توانم به آن پاسخ دهم.


"من ایمان F هستم" ، من لکنت می کنم. "اوه منتظر باشم.


داکوتا لب های خود را در یک خط محکم نگه می دارد ، مانند این که سعی می کند لبخند نزند. او به تی شرت من حرکت می کند. "و آیا او برای فرزندخواندگی در دسترس است؟"


من می گویم با خواندن بیوگرافی آنلاین Bumble می گوید: "او است! "او در سلامتی کامل است و فقط از بیماری رنج می برد"


"آلرژی زنبور ،" داکوتا به پایان رسید. "من درباره او به صورت آنلاین می خوانم." او چمباتمه می زند و Bumble بلافاصله می چرخد ​​، شکم خود را محکم می کند.


من نمی توانم باور داشته باشم که درباره فرزندخواندگی با Dakota Ash صحبت می کنم. چقدر وحشی است؟ و او اینجا است! در گلن وود! صبر کن. من سوالات زیادی دارم. می گویم: "داکوتا". "خانم خاکستر؟"


او بالا می آید. "داکوتا. لطفا."


گره زد. "داکوتا. منظورم این نیست که گوسفند بخورم ، و قول می دهم دوست ندارم paparazzi یا هر چیز دیگری را صدا کنیم ، نه اینکه حتی در گلدن وود هم پاپاراتزی داشته باشیم ، اما شما حتی اینجا چه کار می کنید؟ "


قبل از اینکه قدمی به من نزدیک شود ، داکوتا به شانه اش نگاه می کند. "آیا می توانید راز نگه دارید؟"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد